*❤*دختــران دریـــا*❤*

به وبلاگ ما خوش آمدید ...

خیلی وقته نفسات رو کم دارم

واسه من آخه مثل تو کی میشه

آخه کی مثل تو پاک مهربون

واسه من مثل فرشته ها میشه

تو یه احساس عجیبی که برام

معنی سادگی و نجابتی

تو یه احساس قشنگی تو برام

تو برام یه عشق با شرافتی

نذار بمونم تو کما به قلب من نفس بده

زندگیم و فقط چشات به من می تونه پس بده

نذار تو سایه های شب بدون تو تموم بشم

بیا تو دستم و بگیر هر چی بخوای همون میشم

[ یک شنبه 28 مهر 1388برچسب:,

] [ 19:52 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:,

] [ 22:11 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

قربون مست نگاهت
قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات
صدای آروم پاهات

چرا بارونو ندیدی
رفتن جونو ندیدی
خستگیهامو ندیدی
چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود
بدیهاش چندتا سحر بود
تو که تنهام نمیذاشتی
توی غمهام نمیذاشتی

گفتی با دو تا ستاره
میشه آسمون بباره
منم و گریه ی بارون
غربت خیس خیابون

توی باغچه ی نگاهم پر گریه پر آهم
کاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدی
تموم روزای هفته که پره غم شده رفته
من و گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیم

روز پنج شنبه دوباره
وعده ی دیدن یاره
روی سنگ سردی از قبر
میریزه اشکای خستم
تا که قاصدک دوباره
خبری ازت بیاره
با یه دسته گل ارزون
پیشتم من زیر بارون

[ سه شنبه 9 مهر 1387برچسب:,

] [ 22:47 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

تمام میشوم نرو سکوت میشوم؛ بمـان

هجوم دوری تو را سوال میشوم؛ بخوان

ستاره های بی تو را پگاه میشوم؛ بمان

شب از بـرای دیدنت نـگاه میشـوم؛ بخــوان

خـزان به قلب پاک تو بهــار میشـوم؛ بمــان

میان دست های تو مهار میشوم؛ بخوان

بـرای بی قـراریـت قـرار میشـوم؛ بمــان

به خاطرات تـلخ تو شرار میشوم؛ بخوان

[سایــه]

[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:39 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

گریه کن تا اشک چشمات بریزه رو تن بارون

مثل بارون که تو دریا گم میشه راحت و آسون

منم و عشق و نگاهت ساده از غمت گذشتم

هرچی از نگفته ها بود گوشه ی دلم نوشتم

روی این بلندی غم وایسادم شاید بیفتم

بغض مرگه توی سینم تو مقصری عزیزم

گله ی کار دل من هرچی هست از تو ا یا من

یا کمی حوصله از تو یا کمی فاصله از من

 

از دو چشمی که نجیبه گلگی یکم عجیبه

به لطافت ستاره ست اما دستام بی نصیبه

همیشه گریه ی چشمات یه سوال بی جوابه

واسه تو اگر یه راهه واسه من فقط عذابه

از دو چشمی که میریزه خنده های عاشقونه

نمیدونم غم و غصه است یا که لحظه ی جنونه

روی این بلندی غم وایسادم شاید بیفتم

تو مقصری عزیزم آره تو، همین که گفتم

[ چهار شنبه 20 شهريور 1387برچسب:,

] [ 1:12 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

خیلی وقته تک و تنها توی باغی از ترانه
منتظر مثل یه خوبی یه رفیق بی بهانه

توی دنیای پر از گل واسه عالمی غریبه م
میون این همه خوبی این منم که بی نصبیه م

روزگاری زیر بارون روزگاری بیقرارم
جز یه لحظه مهربونی دیگه خواسته ای ندارم

تو کنار من بشینی دل خستمو ببینی
بیای از تو باغ قصه م یه شکوفه ای بچینی

منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسه من ابد بریدن میون حصار باغا

اخه این صورت زشت و کی به من داده خدایا
ادما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا

منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغ
 آدما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا

با تو این پالتوی کهنه مثل ابریشم لطیفه
تن پوشالیه سردم مثل خار گل ظریفه

میدونم ازم میترسی من با این چشمای خسته
چه جوری به دست بیارم دلت و با دست بسته

من با این لباس کهنه صورت ضمخت و زشتم
خیلی وقته تک و تنهام اره این سرنوشتم

ای پرنده های غمگین که از چشای من میترسین
ادما گریه م و دیدن برین از اونا بپرسین

[ چهار شنبه 6 شهريور 1387برچسب:,

] [ 1:2 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

نشستم اینجا زل زدم به عکسات

به این که زندگیمون رو به غم رفت

منو نگاه نکن یه لحظه شاید

کنار من نبودنت یادم رفت

به این عکسی که روبه رومه شاید

روزی هزار دفعه حرفامو گفتم

یه لحظه جای من باش تا ببینی

به دست و پای عکساتم میافتم

چه جوری ازت دل بکنم نمیشه

حرف جدایی بزنم نمیشه

وقتی تمام خاطرات خوبم

توی همین عکسا خلاصه میشه

چه جوری ازت دل بکنم بتونم

منی که هنوزم به تو بسته جونم

چه جوری راضی میشی توی چشمام

دوباره اشک تنهایی بشونم


ادامه مطلب

[ یک شنبه 13 مرداد 1387برچسب:,

] [ 22:16 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

از خیال تو چگونه رهایی یابم؟!

تصویرم، در خیال تو پرسه می زند ...

و مرا چنان می نمایاند ،

که نیستم ...

و نمی خواهم آنچه را در واژه های نیستی من

می پنداری؛

بدانم ...

باشم...

در این نیستی به دنبال چه می گردی؟!

بی آنکه بدانی،

پرسه زن خیابان ها نیستم!

رنگ بی رنگم ،

پر از نجابتی ست

که با زبان دیدگانم

جز صداقت چیزی نگفته است ...

 

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:,

] [ 2:56 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]


گفته بودم : که شقایق زیباست ؛

و نگفتم تنهاست ...

دلم آزرده از این تنهایی ست

و نسیمی که همین نزدیکی ست

به پیامی ز بهار ،

دل خونین مرا می خواهد ...

گرمی جان مرا می گیرد !

سوز سرمای خزان ،

شب یلدای بلند ...

حسرت روشنی صبحی خوش

همه در وسعت تنهایی من می شینند

چه کسی این همه تنهایی را

با نگاهش می کشاند به سحر ؟!

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:,

] [ 2:34 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]


 

رفتار من عادیست ...

  این روزها تنها

 حس میکنم گاهی کمی گنگم

 گاهی کمی گیجم

حس می کنم

 از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

-از تو چه پنهان

با سنگ ها آواز می خوانم

وقدر بعضی لحظه ها را

خوب می دانم 

این روزها از روز و ماه و سال، از تقویم

 از روزنامه بی خبر هستم

حس میکنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیدا بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یکجور دیگر می پرستم

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:,

] [ 22:54 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

مرا ببر به خواب خود، من خسته ام از همه کس

که خواب و بیـداری من هر دو شکنجه بود و بس

تو را نگاه میکنـم که خفتــه ای کنـار من

پس از تمام اضطراب، عذاب و انتظار من

تــو را نگاه میکنـم، که دیدنــی ترین تویــی

من از تو حرف میزنم، که گفتنی ترین تویی

من از تـو حرف میزنـم و شب تمـام میشود

تو را نظاره میکنـم همین ترانـــه میشود ...

 

[ یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 18:52 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

کلماتم را در جوی سحر می شویم

لحظه هایم را

در روشنی باران ها

تا برای تو شعری بسرایم روشن

تا که بی دغدغه

بی ابهام

سخنانم را در حضور باد

این سالک دشت و هامون

با تو بی پرده بگویم

که تو را

دوست می دارم تا مرز جنون.

«شفیعی کدکنی»

[ شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,

] [ 18:37 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

كاش ميموند منو به آرزوم ميرسوند

اوني كه دلم رو ميسوزوند اشكامو كه ديد بايد ميموند

دل تنگم ... دلتنگترين آدمه دنيام

رو شونه هامه غمه دنيا دلگير همه دنيام

بايادش ميگذرونم همه روزامو

رو عكساش ميريزه اشكامو

ميگن به كسي داده جامو

ميدونم ...

ميدونم غير ممكنه برگرده باز

منو شب ديوونه كرده باز

ولي با اين حال پاي اون باز ميمونم

ميمونم ...

[ جمعه 18 اسفند 1387برچسب:,

] [ 14:14 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

آن قدر از تو دور شدم که جز خاطراتــت هیچ ردی در روزگــارم نیست ،

آن قدر در غربتت محصور شدم که دیگر در خاطر هیچ کس نمی جنبم ؛

هیچ کس مرا به خاطـر نمی آورد و من تنها اسیر حســرت یک نگاهــم

آه ! چقـــدر دلـــم گرفتـــه است و چقـــدر دلـــم برایت تنــــگ است ...

دلم برای غروب هایی که با تو تا ته دنیا می دویدم و برای باران هایی که بوی تو را میداد

و نسیمی که یاد تو را بر مرز و بوم می پاشید و بهـار نارنج هایی که رنگ و بوی زیبایت را

به خود داشتند، تنـــگ است.

دلـم برای نیمکتـی که پر از خاطــره هایی که دوست داشتن را به نظاره می نشستند ،

و آلاچیقی که همیشه صدای قهقهه اش خواب را از کلاغ ها می گرفت و از بوی عشـق

لبــریــز بــود ، تنــگ است ...

و گـل هــایی که هر روز صبــح از بــاغچه باغبـــان پیر و مهــربان می چیــدیم و

گوشه ی اتاق آویزان می کردیم و پنجره ای که رو به خاطراتمان باز می شد ...

و دلتنگـی های شبـــانه ای که در کوچـه باغ ها قــدم میزد ...

و من و تو و "مایی" که جداناشدنی بود ... آه از دست تقدیر ...

الهی غرورش بشکند که نمک خاطرم را خورد و نمکدان دلم را شسکت و

تو را از من و مرا از تو ربود ...

آری اکنون مدت هاست که دیگر هیچ باغ و نارنج و کوچه و چراغ و دیواری ما را نمی بیند

حتی شنیده ام که مرا از یاد برده اند ...

اما دلم هنوز برایت مثل روز اول می تپـد ...

و تو چه میدانی که چقدر دلم برایت تنگ است ...

[ جمعه 29 دی 1391برچسب:,

] [ 18:9 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

تو اون وَر دنیا باشی پشت ابرا باشی دوست دارم
من آرزومه دلت با من بمونه هی بگی بمون تو عشق مهربون من

کی جز مـن هواتو داره هوای گریه داره وقتی دوری تـو
کی مثل من برات می میـره همش دلـش می گیره وقتی دوری تـو

اما تو نموندی کاش می فهمدیم از اول عشق تو برای من نبود
واسه تو هر کاری کردم اما چاره چی ! دلت با من نبود

آروم آروم دوبـاره دل هـوای گریــه داره، بعــد رفـتـنـت
دلتنگتــم دوباره جونمـو می گیره عطـر پیرهنت

[ شنبه 9 دی 1387برچسب:,

] [ 17:33 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

قـرار عاشقـی ما ،

روی نیمکت چوبیِ خاطــره های ماندگار

زیر تک درخت *سـایــه* گستر بــاغ آرزو ...

بیـایی یا نیـایی تمـــام نمی شــوم ،

من شعــر حضــورت را مدت هاست سروده ام ...

بمــانی یا نمــانی ،

ســردتر از این نمی شوم ...

من سال هاست قصـه ی دنباله دار غصــه ها شده ام

بگـویی یا نگـویی پاسخــی نیست مـــرا ،

من فصــل هاست که طـرح سکوت شده ام ...

بخـواهی یا نخـواهی در قرار عاشقــانه ام؛ حتــی یک طرفه

تنــها با اجــازه پرنـده های مهـاجر، مــرورت می کنم ...

و باکـــم نیست از انتـــظار ...

که عادت بد ثانیه هایم شده است !

[ شنبه 9 دی 1391برچسب:,

] [ 15:51 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خوب مـــن ...

بیـــا کمی بچشیــم طعم شیرین با هم بودن ها را

میان هجـــوم بی وقفــه ی تنهــایی های خاموش ...

بیـــا تا قـــدم برداریم ، با هم ... شانـهبه شانه ...

دست در دست و بشکنیــم حصــار دیوارهای سخت آجری را

بیــا علی رغم زمینیبودنمــان نگاهمان آســمانی باشد

قلب های کوچکمــان دریــایی ...

بیــا شکست دهیم تلخی هایی را که شکسته اند آدم های شکستنی دیارمان را

با عشق ... با احساس ... با دست های در هم گره خورده به مهــری

که توانشان دوچندان شده ...

کنــار بگذاریم سستی ها را و برای خودمان برای احساسمان ؛

سنگ تمـام بگذاریم ...

بیـا باور کنیم که می شــود هنـوز ... با احساس بود و زیست و دوام آورد

زندگی را !

خوب مــن ...

من آماده ام تا با تو خاطراتم را بسازم از عشق

و تمام دلم را وقف احساست کنم ...

من آماده ام تا قدم بگذاریم با هم ،

در راه برای همبودن و ماندن و حتی مردن

بیــا تا ناامیدی رخنه نکرده میان اشتیاق عاشقــانه وجــودم ...

تا هنــوزمی تپد دلــم ... بینابین تپش های بی قرارقلب های شیشه ای

آدم های قـرن انتــظار ...

 

بیـــا تا کمی هم عشــق را تجربه کنیم،

میــان این آشفتــه بازار هـوس های خیـابانی ...

[ جمعه 8 دی 1391برچسب:,

] [ 22:3 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

جاده های خیــس

و برگهای باران خورده

دوباره دعوتــم می کنند

بـــه پـــاییــــز ...

نمی دانی چقدر دلتنگم

برای قاصدکهــا

و نسیمـــی کـه

گونـــه هایـــم را ؛

با سردی ملایمش نوازش دهد

اینجا میان یک خیابان

به وسعت یک فصل

درخـتـان ... ؛

انتظار تو را دارند

و ... آسمـان ؛

بــوی تـــو را

می دهد ...

* امیـن *

[ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

] [ 22:17 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالی ام
عیبی نداره میدونم باعث این جــدایی ام
رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنار تو حالتو بهتــر بکنه


لــج کردم بـا خــودم آخــه حســت بـه مــن عــالی نبود
احساس من فرق داشت باتو دوست داشتن خالی نبود


بازم دلم گرفته تو این نم نم بــارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیـابون
خاطــرات گذشته منو میکشه آروم
چه حالــی دارم امشب بیاد تو زیر بـارون


بازم دلم گرفته تو این نم نم بــارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیـابون
خ
اطرات گذشته منو میکشه آسون
چه حالی داریم امشب بیاد تو من و بارون

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 14 آذر 1387برچسب:,

] [ 17:54 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا

خالی از هر چه فراق!!!

من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

 

[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

تو حضـور مبهم پنجـره ها
روبــروم دیـوارای آجریـه
خورشید روشن فـردا مال تـو
سهــم مـن شبــای خاکستـریه
توی این دلـواپسـی های مـدام
جـز ترانـه های زخمـی چی دارم
وقتی حتـی تـو برام غریبــه ای
سر رو شونـه های بـارون می ذارم
اســم تــو بـرای مـن مقــدســه
تا نفـس تو سینه پر پر می زنـه
بـاورم کـن که فقـط بـاور تـو
می تـونه قفل قفـس رو بشکنـه
منـم و یه آسمـونه بی دریـغ
منم و یه کوره راه نا گزیر
ای ستـاره شبــای مشـرقی
پر پرواز من و ازم نگیر

[ جمعه 26 آبان 1387برچسب:,

] [ 19:20 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خــوب ِ مــن


همین جا درون شعرهایم بمان

تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها

مرا با خود نبرد ...

به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها

شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دست هایمان

تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم ...

[ شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خیال دلت راحت ...

کلیشه هم که شوند حتی ؛

تمام جمله واره های عمق احساسم ...

برای تک تک نگاه های عاشق

بیایی و نیایی

باشی و نباشی

اما ...

کم نمی شود ذره ای...

از تازگی حس شیرین داشتنت

درون قاب شیشه ای قلبم

هنوز هم تو را می خوانم

هنوز هم از تو می نویسم ...

[ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,

] [ 23:41 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

گـــــــم کرده ام خــــــودم را ؛

میــان دلتنـــــــگی هایی

که مــــــــدام ...

راه می روند در دلـــــــم!

دستـــــــم را بگیر

و قـــــدری

مــــــرا پیـــــــدا کن

بــــــرای خــــــــودت...!

[ دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:,

] [ 1:2 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

از انتهای خیالت ،

تا به هر کجا که بروی،

باز هم به هم می رسیم !

زمین بیهوده گرد نیست ...

[ شنبه 15 مهر 1391برچسب:,

] [ 13:51 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

تقصیر من بود که سراغ سایه را از خورشید گرفتم ؛

و از وسعت دور دریا ...

سراغ قدم هایت را از راه هایی می گرفتم

که هرگز تو را
،
حتی به خواب عبور هم ندیده بودند ...!

تقصیر من بود که نامت را با عطر ستاره ها

بر بالش شب می نوشتم ، 

تا آسمان خواب هایم

بوی تورا داشته باشند ...

تقصیر من بود ...

که برای آمدنت فال میگرفتم !

نباید گره "خیال" را و "خاطره" را

از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز میکردم

که رویای آفتابی تو

برای "یک عمر عاشقی"

کافی بود ...!

[ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:,

] [ 14:6 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

گاه یک سنجاقک

به تو دل میبدد

وتو هر روز سحر

می نشینی لب حوض تا بیاید از راه

از زخم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک

همه معنی یک زندگی است ...

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,

] [ 23:26 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

ســــر زده بیــــــا …

کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …

آن وقــــــت …

تکــــــاندن  شانــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار

و مُرتب کردن  موهــــــاﮮ ِ پریـشــــــانت ،

بهانـــــــﮧ اﮮ مـﮯشود براﮮ ِ زندگـــــــﮯ . . .

[ چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,

] [ 17:58 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

وقتی آمد ؛

من از پرنده سخن گفتم ...

و یک فصل باران ،

که دلم برایشان تنگ شده بود

امروز من !

زیر باران ،

برای همه ی پرنده ها

گریه کردم ...!

[ شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,

] [ 1:39 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

تمام دنیا هم که جمع شوند و

دور تا دورم را بگیرند ...

باز هم تنهای تنهایم ،

باز هم جای خالی حضور زیبایت را حس خواهم کرد !

دلم سوگند خورده است ؛

که هیچ نگاهی جز نگاه همیشه آشنای تو

لمسش نکند و

به لرزه اش نیندازد ... هرگز ...

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,

] [ 22:51 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

                                      

                     از تو دلگیر نیستم ؛

               از دلم دلگیرم ...

          که نبودنت را ،

                     صبورانه تحمل می کند ...!

 

[ چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,

] [ 22:38 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

زن که بـاشـے …
عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !
راسـت مـے گـویـنـد ...

چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه...
تـو” ...
مـُسـافـر هـیـچـکـدام
نـبـودے

[ سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,

] [ 15:59 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

چشم هایت را بستی ...!

من هنوز زیر بوته های انتظار نشسته ام؛

بیا ،

رد پاهایم را بگیر

و تا در خاطرات نیلوفری ام

گم نشده ام ،

مرا پیدا کن ...

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,

] [ 23:43 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

بی تو ؛

ستاره های نادم ،

هنوز هم دلگیرند ...

و از سبکبالی خورشید ،

تا مرز کهکشان نغمه سرایی می کنند.

اما تو انسجام منی که بی تو ؛

گلاویز هراسناکی شبم ...!

 

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,

] [ 23:8 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

       دلتنگ است ...

             کسی که ،

             برایش بهانه شده ای

             تا از دنیای خواب ؛

       ستاره ای بردارد ...!

 

 

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:,

] [ 3:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

ته فنجان قهوه ام ؛

عکس کفش های توست ...!

فقط نمی دانم ...

می آیی

یا

می روی ؟!!! ...

[ شنبه 17 تير 1391برچسب:,

] [ 18:13 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

دلم ...!

براي روزهاي با هم بودنمان تنگ شده؛

براي تو که نه ,

       ولي براي " مواظب خودت باش " شنيدن تنگ شده

براي تو که نه ,

       ولي براي نگاهي که تا پيچ سر کوچه تعقيبم مي کرد تنگ شده

براي تو که نه ,

       ولي براي دلي که نگرانم مي شد تنگ شده

راستش براي اين ها که نه, 

       ولي براي خودت ,

                     دلم خيلي تنگ شده...

 

[ شنبه 17 تير 1391برچسب:,

] [ 16:6 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

تو آمدی و پاییز بهار شد

و سرود رسیدنت را آرام آرام به زمزمه نشست.

من تنها به کوچ اندیشیم

به تنهایی

و عاشقانه نوشتم تا بعد از این هم بنویسم

و در دل لحظه های زیبایم ،

در خلوت تنهایی های بی رنگ و فرو رفته ام

و در سکوت تاریخی خیابان های خلوت

و لبریز از رد پای شب

عشق را زیر لب زمزمه کنم

تا حتی پرنده های خیس از باران بدانند

که تا همیشه عاشق خواهم ماند

 

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,

] [ 20:17 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

          پاک ترین هوای دنیا ...

               متعلق به لحظه ای است که ،

                    دلمان

          هوای هم را می کند ...!

 

[ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,

] [ 18:56 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

        چه خوش خیال است ...!

        فاصله را می گویم ؛

        به گمانش تو را از من دور کرده ...

        نمی داند ،

        تو جایت امن است !

        این جا

        * میان دلم * ...!

[ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,

] [ 20:56 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

                            این بار ،

          تو بگو که * دوستت دارم * ...!

          نترس ؛

          آسمان را گرفته ام

          که به زمین نیاید ...!

 

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,

] [ 14:12 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

                                 یاد تو ،

                             *** پرچم صلحی *** است ...

                                      میان شورش

                                              این همه فکر ... !

 

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,

] [ 13:34 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 احتیاج به مستی نیست ...!

یک استکان چای هم ،

دیوانه ام می کند ...

وقتی میزبان ،

 چشمان تو باشد ...!

 

[ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

] [ 18:6 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

                  کلید را زیر همان گلدان همیشگی گذاشتم ...

                                               خیالت اگر آمد ،

                                      پشت در نمی ماند ...!

 

[ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

] [ 1:38 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

عشق ...

چیز عجیبی نیست ...!

 همین است ،

 که تودلت بگیرد

و

من نفسم...!

 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

] [ 1:37 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

                      

                                            نه چتر با خود داشتی ...

                                   نه روزنامه ،

                                             نه چمدان ...!

                                   عاشقت شدم

                         از کجا باید می دانستم مسافری ...؟!

 

[ سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,

] [ 18:49 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

شجاعت می خواهد ...

وفادار احساسی باشی

که می دانی ،

روزی شکست می دهد ...

نفس های دلت را ...!

 

[ سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,

] [ 18:39 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

سر به هوا نیستم  

اما همیشه چشم به آسمان دارم.

حال عجیبی ست

دیدن همان آسمان که شاید تو

دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای...!

 

[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,

] [ 22:36 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

چقدر باید بگذرد ... 

تا من در مرور خاطراتم،

وقتی از کنار تو رد میشوم

تنم نلرزد، بغضم نگیرد...!!!

 

[ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:,

] [ 22:10 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

زیبا ترین سمفونی دنیا ،

شب ها بر روی شاخ های

درختان باغ مجاور نواخته می شود

هنگامی که جیر جیرک ها

آواز
عاشقانه شان را

عاشقانه برای ماه

سر می دهند

و ماه بی پروا

نور جیوه گون اش را

شاباش آواز جیر جیرک ها

می کند ...

 

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,

] [ 23:47 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

دانلود آهنگ جدید